زخمهایی که خنجر شدهاند
-
ناشر :
-
شابک :9786226934282
-
کد کتاب :239915
-
مولف :
-
نوبت چاپ :1
-
سال چاپ :1399
-
قطع :رقعی
-
نوع جلد :شمیز
-
تعداد کل صفحات :86
-
وزن :98
-
قيمت :150,000 ریال 112,500 ریال
قسمتی از متن کتاب : باید امشب حسابی حرف بزنم و با شراره از آینده و آرزوهایم بگویم تا مطمئن شود حالم خوب است و فروش زیادی داشتهام باید پرحرفی کنم و آخر سر بگویم مهم اینه که وقتی میمیری دستت تو دستش باشه تا خیالش راحت شود که من هستم همیشه هستم و جا نمیزنم. حرف بزنم و یادم برود که امروز فقط ده تا دستمال فروختم. انگار امروز کسی جادویم کرده بود و دستمالها را بیقواره. باید بگویم و بخندم و چرت به هم ببافم تا یکدفعه خیال برم ندارد که بگویم شراره نبودی که ببینی امروز چه دعوای افتضاحی با مسافر خط دو داشتم و کم مانده بود همدیگر را جر بدهیم و از هم پاره کنیم. نه... اصلاً نباید زیادی حرف بزنم وقتی روی دور حرف باشم چیزهایی را میگویم که نباید... از مترو پیاده میشویم . میگویم: شراره میدونی قبل از اینکه آدم بمیره و دستش تو دست اونی باشه که دوستش داره چی مهمتره؟ ... به تقویم نگاه میکنم ... به ساعتم نگاه میکنم ... گیج شدهام . زمین و زمان را گم کردهام و پیام را دوباره میخوانم ... لامصب چه وقته پیام دادن بود؟ چه وقت احساسی شدن و یاد ایام قدیم افتادن بود؟ اصلاً چه وقت مردن بود؟ طلاق طلاق کردی که آخرسر بمیری؟ تو که میخواستی جدا شوی و دور دنیا را بچرخی؟ تو که میگفتی نیممن تنها بهتر از من مثلاً عاشق و با یار است! دوباره پیام را باز میکنم و میخوانم « سلام ... من خواهر غزل هستم. خواستم بدونید غزل سرطان گرفته و دکترش گفته تا یکی دو ماه دیگه بیشتر زنده نیست. دلش میخواد روزای آخر عمرش را با شما باشه. از گفتن مستقیمش به شما میترسید و من را واسطه کرد. شاید این آخرین فرصت زندگیش باشه. تصمیمش با خودت .» همان لحظهی اول آمدم بنویسم گه خوردید هر دوتان که اصلاً پیام دادید ولی مغزم قفل شد. چندبار آمدم ...
0 نظر