دسته بندی ها

افسانه پری و قربانی

کد شناسه :239329
افسانه پری و قربانی
  • ناشر :
  • شابک :
    9786226934084
  • کد کتاب :
    239329
  • مولف :
  • نوبت چاپ :
    1
  • سال چاپ :
    1398
  • قطع :
    پالتویی
  • نوع جلد :
    شمیز
  • تعداد کل صفحات :
    140
  • وزن :
    107
  • قيمت :
    250,000 ریال 187,500 ریال

افسانه‌های آذربایجان نتیجه ادبیات شفاهی است که سینه به سینه از زبان بزرگان نقل شده است و در تمامی دوران راه‌گشا و چراغ راه مردم این سرزمین بوده است. اگر واژه راه‌گشا را در وصف این داستان‌ها به کار بردم به این سبب است که در کشاکش هریک از این افسانه‌ها آموزه‌هایی است که مملو از حکمت و معرفت، جوانمردی و سخاوت و رادمردی است. سرتاسر این حکایات نتیجه گذشت و درست‌کاری قهرمانان آن است که چیزی جز صداقت و پاکیزگی را به خوانندگان نمی‌آموزند ، که نتیجه آن رستگاری این قوم را به دنبال داشته، اقوامی که همواره در درستی و دوری از کژی و بدسگالی زبانزد خاص و عام بودند، بی‌تردید دارای ادبیات و افسانه‌ها و حکایات غنی بودند، که در قالب اساطیر و قهرمانان نیک‌سرشت تربیت شده‌اند. کتاب حاضر ترجمه افسانه‌های غنی آذربایجان است که به همت فرهنگستان علوم جمهوری آذربایجان در پنج جلد گردآوری شده است. نگارنده بر آن شد تا هریک از این داستان‌ها را در یک جلد به چاپ برساند تا مجموعه‌ای پرمغز و رسا در اختیار خواننده قرار گیرد. قسمتی از متن کتاب حاضر: ناقلان داستان و طوطیان شیرین گفتار چنین نقل کرده‌اند که در میانه رود ارس که پل خدا آفرین آن را از دو طرف رود ارس به هم وصل می‌کرد ، هفتصد و هفتاد و دو خانوار زندگی می‌کردند. در میان آنها خان‌ها و خان‌زاده‌های زیادی زندگی می‌کردند؛‌ اما در میان بزرگان قوم همه توجه و نگاه مردم به حسین علی خان بود. حسین علی خان ، خانی بود دارای سواران و تفنگچیان زیاد، پولدار و ثروتمند. او از پدر و مادرش تنها یک برادر به نام میرزاعلی خان داشت که مردی بسیار خوش‌رو و خوش‌اخلاق بود. از این دنیا نه اولادی و نه دارایی ، هیچ نداشت. این دو برادر تا زمانی که پدرشان در قید حیات بود، در کنار هم و یکجا زندگی می‌کردند. همین که پدر ترک دنیا کرد، حسین علی خان خود و پسرانش را در میان گرفت و میرزاعلی خان را از خانه پدری بیرون انداخت ؛ و از ارث و میراث پدری حتی یک لباس کهنه هم به او نداد . میرزاعلی هر تدبیری که می‌توانست اندیشید تا حق خود را بگیرد ولی دستش به جایی بند نبود . تا جایی که خسته شد و در خانه خودش ساکن شد.

بررسی و نظر خود را بنویسید

1 2 3 4 5

 *

 *

0 نظر